آیا میدانید شیوههای متفاوتی که میتوانیم هیجانات مثبت و منفی را درک کنیم تا با استفاده از آنها بتوانیم به نتایج مثبت دست پیدا کنیم، چیست؟ هوش هیجانی اصطلاحی است که روانشناسها برای توصیف این توانمندیها بهکار میگیرند.
هوش هیجانی به توانایی فرد برای شناخت، ادراک و مدیریت احساسات خود و دیگران اشاره دارد. در واقع، هوش هیجانی ما را قادر می سازد تا با احساساتمان به درستی برخورد کنیم و برای رسیدن به موفقیت در زندگی، ارتباطات مؤثری برقرار کنیم.
از آنجا که برخورد با احساسات، همینطور که ما با روابط اجتماعی و کاری خود روبرو هستیم، جزء مهمی از زندگی ماست، پس داشتن هوش هیجانی، جزء مهمی از موفقیت در زندگی است. همچنین، هوش هیجانی نقش مهمی در بهبود روابط بین افراد، کاهش تنشها و افزایش همکاری و ارتباطات مؤثر در سطح خانواده، کسب و کار، و حتی در جامعه دارد.
پیتر سالوی و جان مِیِر مدلی برای هوش هیجانی ارائه کردهاند. آنها فکر میکنند هوش هیجانی از چهار شاخه توانایی درست شده که ما در زندگی هیجانی خود دارا هستیم. این چهار شاخه توانمندی شامل موارد زیر است:
۱- توانایی ادراک و دریافت هیجانات
۲- توانایی بهرهگیری از هیجانات برای تسهیلگری تفکر
۳- توانایی درک و فهم هیجانات
۴- توانایی درک و فهم انتقال بین هیجانات
یعنی آگاه بودن از هیجانات خود و دیگران. توانمندیهای گوناگونی در زیر این شاخه خاص قرار دارد. اولین آنها توانایی تشخیص هیجان در وضعیت جسمانی و روانی خود است. در واقع شناسایی هیجانات خود در بعضی مواقع به طرز حیرتانگیزی دشوار است، این طور نیست؟ آیا تا به حال در این موقعیت قرار گرفتهاید که با کسی در حال گفتوگو و تعامل باشید و او ناگهان به شما گفته باشد: «ناراحتی؟» یا «مشکلی وجود دارد؟» یا «مشکلی هست؟» و شما در پاسخ بگویید: «منظورت چیه که مشکلی وجود داره؟!» و او در پاسخ میگوید: «خب، احساس نمیکنی، تو درباره چیزی ناراحتی». شما می گویید: «نه، من درباره هیچی ناراحت نیستم.» و او میگوید: «بله، تو درباره چیزی ناراحتی.» و در نهایت ممکن است بگویید: «خب در واقع، حدس میزنم درباره چیزی ناراحت باشم، فقط متوجهاش نشده بودم یا خیلی آن را جدی نگرفته بودم.»
بنابراین گاهی اوقات نیاز است که دیگران به این نکته اشاره کنند که هیجانات ما چیست، تا مکث کنیم و تشخیص بدهیم واقعاً آن هیجانات را داریم. این وضعیتها را در تغییر ضربان قلب و تنفسمان میتوانیم مشاهده کنیم. احساسات در اندامهای ما نیز تغییر میکنند. همچنین وضعیت روانی ما نیز تغییر میکند. بنابراین درک هیجانات، درباره توانایی تشخیص هیجانات خود است و همچنین درباره توانایی تشخیص هیجانات در دیگران. بنابراین، وقتی که با دیگران در وضعیت و موقعیتهای متفاوتی هستید، آیا از آنچه در زندگی هیجانی آنها رخ میدهد آگاه هستید؟ آیا توانایی درک هیجانات آنها را دارید؟
توانایی دیگری که زیر این شاخه قرار میگیرد، توانایی ابراز دقیق هیجانات و ابراز نیازهای وابسته به آن است. همچنین، توانایی تمایز بین احساسات دقیق و صادقانه و نادرست و غیرصادقانه است. حتی اگر بدانیم چه احساسی داریم، این مورد میتواند دشوار باشد. توانایی ابراز و بیان دقیق آن هیجانات و اینکه بدانیم دقیقاً چه چیزی را احساس میکنیم، میتواند دشوار باشد. مثلاً فرض کنید فرزند کلاس اولی شما، صبح زمان رفتن به مدرسه به شما بگویید دوست ندارد به مدرسه برود و روی این موضوع اصرار کند و حتی گریه کند. شما باید از او سؤالاتی بپرسید که چه اتفاقی افتاده که دوست ندارد به مدرسه برود. شاید مشکل، مدرسه نباشد و مسئله مربوط به یک نفر خاص در مدرسه، سرویس برگشت از مدرسه، یک فعالیت خاص در مدرسه یا هر چیز دیگری باشد. باید معلوم شود او دقیقاً از چه چیزی ناراحت و نگران است.
مرتب کردن موضوعات و هیجانات، درک دقیق آنچه اتفاق میافتد و توانایی شناسایی آنها و عللشان، واقعاً بخشهای مهمی از هوش هیجانی است.
این توانایی یعنی جهت دهی مجدد و اولویتبندی تفکر بر اساس احساسات مرتبط. آیا هیجانات به شما کمک میکنند تا روشنتر فکر کنید یا مانع تفکرتان میشوند و کار را برایتان سختتر میکنند تا مسایل را پردازش کنید؟ این شاخه از هوش هیجانی همچنین شامل توانایی ایجادِ هیجانات برای تسهیل قضاوت و حافظه است. این شاخه همچنین شامل توانایی استفاده از تغییرات خلق و خو، ارزش قایل شدن برای دیدگاههای متعدد و توانایی بهرهگیری از حالات هیجانی برای تسهیل حل مسئله و خلاقیت است.
برای مثال، خیلی از انسانها دارای ترس صحنه هستند. بر اساس تعدادی از تحقیقات، افراد از سخنرانی برای عموم بیشتر از مردن ترس دارند. بنابراین سخنرانی برای دیگران میتواند کار بسیار پراسترسی باشد و ممکن است برخی از شما نیز چنین احساسی داشته باشید. اما عده دیگری برخلاف این هستند و به جای ترس صحنه دارای سرور و شادی صحنه هستند. مطمئناً و بدون شک این گروه نیز مانند سایرین در بدن خود تغییرات فیزیولوژیکی احساس میکنند، اما احساسشان بیشتر از نوع شور و برانگیختگی است. به این فکر میکنند که قرار است تجربه یا دانش خاصی را با دیگران به اشتراک بگذارند. به این معنی نیست که این گروه اضطراب ندارند، بلکه هدف این است که انرژی حاصل از این اضطراب را جهتدهی کنند. حالا اگر ما بتوانیم این کار را انجام بدهیم، میتوانیم از هیجانات خود برای تسهیل تفکرمان بهره بگیریم.
این شاخه شامل توانایی درک و فهم رابطههای بین هیجانات گوناگون و توانایی ادراک علتها و پیامدهای هیجانات است. ما چرا به شیوه خاصی احساس میکنیم؟ آیا تا به حال این احساس را داشتهاید که درباره چیزی احساس ناراحتی و پریشانی داشته باشید یا احساس خوبی داشته باشید اما ندانید چرا؟ مثلاً به خودتان بگویید امروز حالم خوب است اما نمیدانم چرا. این شاخه از هوش هیجانی درباره فهمیدن دلیل این موضوع است. همچنین درباره فهم و درک این موضوع است که در نتیجه این شیوه احساس چه اتفاقی خواهد افتاد. بنابراین، اگر احساس سرزندگی دارم یا احساس قدردانی دارم یا احساس افتخار دارم، این احساسات قرار است چگونه زندگیام را تحت تأثیر قرار بدهد؟
این شاخه از هوش هیجانی همچنین شامل توانایی فهم و درک احساسات پیچیده، ترکیبات عاطفی و حالتهای متناقض است. برای اکثر ما، اغلب اوقات در یک لحظه در حال تجربه کردن هیجانات مختلف متعددی هستیم، گرچه ممکن است به آن آگاه نباشیم. درک این وضعیت و پیچیدگی، بسیار مهم و برخی اوقات دشوار است.
وقتی دوست یا فرزندتان ناراحت و پریشان است، چه زمانی برای صحبت کردن با او مناسب است؟ شاید آنها خیلی ناراحت و غمگین باشند و حتی گریه میکنند. در این صورت فکر میکنید چه زمانی برای تزریق مقداری شوخطبعی مناسب است؟ اگر شما این کار را به موقع و در زمان درست انجام بدهید، وضعیت هیجانی نفر مقابل میتواند تغییر کند و به وضعیتی دیگر منتقل شود. بهطور مثال ممکن است درباره موضوعی صحبت کرده باشید و هیجانات مربوط به آن را ابراز کرده باشید، حالا زمان آن رسیده که هیجانات را تغییر بدهید. بنابراین در این شاخه از درک هیجانات، بسیار مهم است که توانایی فهم و درک انتقال بین هیجانات را داشته باشیم.
کنترل هیجانات خوب نیست چرا که میخواهیم هیجانات را خفه کنیم یا خودمان را مجبور کنیم که به شیوه خاصی احساس کنیم یا نکنیم. هیجانات معمولاً به این شیوه پاسخ مناسبی نمیدهند. در مقابل، مدیریت هیجان با روشی مناسب و در زمینهای مناسب، خوب جواب خواهد داد. برای مدیریت هیجانات خود شاید بتوانیم تمرکز یا توجهمان را تغییر بدهیم یا به زمانهایی در گذشته فکر کنیم که آن هیجان را تجربه کردهایم. شاید بتوانیم خود را در زمینهای قرار بدهیم که احتمال تجربه هیجانی خاص بیشتر باشد. شاید هم درباره چیزی که همین الان داریم تجربه میکنیم، ذهنآگاهتر و هشیارتر باشیم. یا شاید هم بهسادگی وانمود کنیم که همین الان چنین احساسی داریم تا باعث برانگیخته شدن آن هیجان در ما شود. بنابراین شیوههای مختلفی برای مدیریت هیجانات ما وجود دارد که شامل کنترل آنها به روشی سخت، غیرمنعطف و ناسالم نمیشود.
در این مقاله به تعریف هوش هیجانی و توانایی هایی که هوش هیجانی را تعریف میکند پرداختیم. اگر به مطالعهی بیشتر در این مورد علاقه دارید، میتوانید کتاب کوچینگ زندگی مثبت را مطالعه نمایید.