خانه > مجله > پذیرش مسئولیت و تسلط بر زندگی: مسیر افزایش داشتن کنترل بر خود
پذیرش مسئولیت و تسلط بر زندگی: مسیر افزایش داشتن کنترل بر خود

پذیرش مسئولیت و تسلط بر زندگی: مسیر افزایش داشتن کنترل بر خود

به‌محض آنکه درک کنید هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند شما را مجبور به انجام کاری کند، دیگر هیچ‌کسی را به‌خاطر انتخاب‌های خودتان سرزنش نخواهید کرد. البته هنوز می‌توانید انتخاب کنید دیگران را سرزنش کنید، اما این بهانه‌ی نادرست، دیگر برایتان رضایت‌بخش و سودمند نخواهد بود. در هر جایی از زندگی‌تان که هستید و به هر جایی که رسیده‌اید، حاصل جمع ویژگی‌های ژنتیکی، تجربیات و انتخاب‌های خودتان است. از این نقطه به هر جایی که بروید، حاصل مستقیم انتخاب‌های خودتان است. به یاد داشته باشید که اگر انتخاب کنید کاری انجام ندهید، این خود یک انتخاب است.

پذیرش مسئولیت در زندگی

پذیرفتن مسئولیتِ جایی که در زندگی در آن قرار دارید، به معنی سرزنش کردن خود نیست. این پذیرش به معنی مؤاخذه، تحقیر و محکوم‌کردن خود نیست، بلکه به معنی پذیرش موقعیت خود در زندگی است که نتیجه‌ی انتخاب‌های خودتان است. منظور از انتخاب، یعنی کارهایی که انجام دادید یا نتوانستید انجام بدهید.

فقط در صورتی که بدون سرزنش و قضاوت‌کردن خود، این موضوع را بپذیرید، می‌توانید تصمیم بگیرید که می‌خواهید کجا باشید و بعد شروع کنید به قدم‌برداشتن به سمت آن هدف. اگر فقط قرار باشد به‌خاطر انتخاب‌هایی که تاکنون کرده‌اید، از خود انتقاد کنید، دیگر هیچ منطقی در پذیرش مسئولیت وجود ندارد.
انتقاد باعث به وجود آمدن رنج می‌شود، نه بهبود و پیشرفت. دیگران می‌توانند به شما بازخورد بدهند؛ یعنی درباره‌ی چیزهایی که نمی‌دانید یا نمی‌توانید ببینید، به شما اطلاعات بدهند. این اطلاعات می‌توانند کمکتان کنند تا رشد کنید و بهتر شوید.
اگر دیگران به شما بازخورد می‌دهند، الزاماً به این معنی نیست که از شما انتقاد می‌کنند؛ بلکه اطلاعاتی را در اختیار شما قرار می‌دهند که ممکن است بپذیرید یا رد کنید. وقتی یک نفر از شما انتقاد می‌کند، انتقادکننده فرض می‌کند که از شما بهتر می‌داند و انتظار دارد که تغییر کنید.

انتقاد کردن هیچ‌گاه مفید نیست، مگر آنکه نشان دهد برداشت انتقادکننده از ما اشتباه است. اغلب انتقادها باعث دلسردی، تضعیف روحیه و یأس آدم‌ها می‌شود و مانع از آن می‌شود که انسان‌ها بتوانند پیشرفت و رو به جلو حرکت کنند. انتقادکردن به جای انگیزه دادن، انسان را زمین‌گیر می‌کند. به جای کمک کردن، روحیه‌ی انسان را تخریب می‌کند و می‌تواند به‌طور چشمگیری عزت‌نفس او را کاهش دهد.
تئوری انتخاب، یاد می‌دهد که شما برای رسیدن به خواسته‌تان – با توجه به اطلاعاتی که در آن زمان خاص در دست دارید – بهترین تلاشتان را می‌کنید. برای یک لحظه تأمل کنید و از خودتان بپرسید:

«سرزنش کردن خودم برای بهترین کاری که در آن زمان انجام دادم، اکنون چگونه به من کمک می‌کند تا نیاز به قدرت و ارزشمندی‌ام را ارضا کنم؟»

بازاندیشی همیشه اطلاعاتی را در اختیار شما قرار می‌دهد که در زمان تصمیم‌گیری در دست نداشتید. شما مسئول اطلاعاتی که ندارید نیستید، اما اگر از این موضوع آگاه بودید که به اطلاعات بیشتری نیاز داشتید و تلاشی نکرده‌اید که آن را به دست آورید، آنگاه شما مسئول هستید.

ایجاد کردن احساس گناه، خشم، ناکامی، ناامیدی یا افسردگی در خود بابت انتخاب‌های گذشته، کاری بیهوده و بی‌حاصل است. این کار باعث نمی‌شود تا به رابطه‌ای که دوست دارید با خود داشته باشید، نزدیک شوید و همچنین به شما کمک نمی‌کند تا به سمت چیزی که واقعاً می‌خواهید، حرکت کنید. سرزنش کردن خود، فقط باعث درجا زدن شما می‌شود. در واقع، اگر به انتقاد و سرزنش‌کردن خودتان ادامه بدهید، شاید در نهایت به این احساس برسید که لیاقت آنچه را که می‌خواهید، ندارید.

چگونه می‌توانیم روی خودمان کنترل بیشتری داشته باشیم؟

هر انسانی دوست دارد در زندگی‌اش، کنترل بیشتری روی اوضاع خودش داشته باشد. فرایند رسیدن به آن نقطه شامل مراحل زیر است:
1. دست کشیدن از میل به کنترل چیزهایی که در زندگی هیچ کنترلی روی آنها نداریم.
2. زندگی کردن در لحظه (زمان حال)، نگرانی نداشتن دربارهٔ آینده و افسوس نخوردن دربارهٔ گذشته.
3. پاسخ دادن فعالانه به دیگران، به جای واکنش نشان دادن به آنها.
4. انتخاب گزینه‌ای که به بهترین شکل به شما کمک می‌کند به آنچه می‌خواهید برسید و پذیرش مسئولیت آن انتخاب‌ها.
5. ایجاد کردن زندگی مطلوبتان (زندگی‌ای که می‌خواهید)

داشتن رابطه‌ی سالمی با «کنترل»، به این معناست که شما باید دست از این میل و خواسته بردارید که دیگران را وادار کنید کارها را براساس خواستۀ شما انجام بدهند. تا جایی که امکان دارد، تمرکزتان روی لحظه‌ی حال و اینجا-اکنون باشد. شما به سرعت و فعالانه، به موقعیت‌ها پاسخ می‌دهید تا به چیزی که می‌خواهید، برسید.
شما هر کاری که انجام می‌دهید، آن را انتخاب می‌کنید؛ زیرا می‌خواهید آن را انجام بدهید. درنهایت، در شفافیت و دور از ابهام، چیزی را که در زندگی می‌خواهید، برای خودتان به وجود می‌آورید.

در ادامه، مراحل این فرایند را بیشتر با هم می‌کاویم:

قدم اول: رها کنید

دست از این «خواسته و باید» بردارید که دیگران را براساس خواسته و میل خود وادار کنید کارها را انجام دهند.مطالبه‌ی این حق که بدون نفوذ و دخالت دیگران، تصمیمات خود را بگیرید، تنها وقتی درست است که همین حق را برای دیگران نیز قائل باشید.

قدم دوم: در زمان حال حضور داشته باشید

وقتی واقعا در زمان حال حضور دارید، زمان بیش از حدی را صرف نشخوار فکری گذشته نمی‌کنید و یا بابت چیزهایی که ممکن است در آینده رخ بدهد، نگرانی ندارید. تیک نات هدان، استاد ِذن می‌گوید:

«ارزشمندترین هدیه‌ای که می‌توانیم به دیگران بدهیم، حضورمان (در آن لحظه و آن مکان) است. وقتی با ذهن‌آگاهی (منظور، حضور ذهن‌آگاهانه‌ی ماست) آن‌هایی را که دوست داریم در آغوش می‌گیریم، آن‌ها مانند گل‌ها شکوفه می‌دهند (شکوفا می‌شوند).»

قدم سوم: پاسخ بدهید

پاسخ فعالانه نیازمند این است که تشخیص بدهید کجا قرار دارید و بعد، آن را با جایی که می‌خواهید باشید، مقایسه کنید. سپس تصمیم بگیرید بهترین گزینه‌ای که به شما کمک می‌کند تا به هدفتان برسید، کدام است.
در این حالت، از تمرکز کردن روی چیزی که نمی‌توانید تغییر بدهید، دست بردارید و در عوض، به جای واکنش نشان دادن، عمل کنید. شما واقعیت موجود را می‌پذیرید، به‌عنوان چیزی که رخ داده است و نمی‌تواند تغییر کند. به جای آنکه با واکنش نشان دادن به شرایط و رخدادها، وقتتان را تلف کنید، تلاش کنید تا به سمت جلو و چیزی که می‌خواهید، حرکت کنید؛ نه به جایی که قبل از وقوع آن رخداد بوده‌اید.

قدم چهارم: انتخاب کنید

چیزهایی در زندگیتان وجود دارد که به خودتان می‌گویید: «انجامش می‌دهم، چون مجبورم؟»

وقتی با «کنترل» رابطه‌ی نادرستی داشته باشید، باورتان این خواهد بود که بسیاری از کارهایی که انجام می‌دهید، به شما تحمیل می‌شود. ممکن است بگویید از شغلتان متنفر هستید، اما مجبورید سر کارتان بروید. نمی‌خواهید قبض‌هایتان را بپردازید، اما مجبورید آنها را پرداخت کنید. یا از بودن در یک رابطه ناخشنود هستید، اما مجبورید در آن بمانید. واقعیت این است که مجبور نیستید سر کار بروید، قبض‌هایتان را پرداخت کنید یا در رابطهٔ ناخشنودی باقی بمانید. شما همهٔ اینها را انتخاب می‌کنید؛ زیرا برایتان منافع و مزایایی دارد.

وقتی متوجه دلیل انجام کاری بشوید که قبل از آن فکر می‌کردید مجبور به انجامش هستید، آنگاه متوجه می‌شوید که چرا آن رفتار را انتخاب می‌کنید.

قدم پنجم: ایجاد کنید

داشتن رابطه‌ی سالم با «کنترل»، برایتان روشن می‌کند که از هر موقعیتی چه چیزی می‌خواهید. وقتی این رابطه‌‌ی سالم با مفهوم «کنترل» ایجاد شود، تلاش می‌کنید تا خودتان را کنترل کنید و از شر نیاز به کنترل کردن دیگران خلاص شوید. به محض اینکه به این میزان از شفافیت و روشنی دست پیدا کنید، شروع می‌کنید به ایجاد رابطهٔ مثبتی با خود که به شدت خواهانش هستید. در نتیجه، می‌کوشید تدریجا اطرافیان نزدیکتان نیز این رابطهٔ مثبت را ایجاد کنند.
در ادامهٔ این روند، به این نتیجه می‌رسید که واقعا مستحق آنچه می‌خواهید هستید و وقتی اینگونه فکر کنید، می‌توانید به خودتان اجازه بدهید که آرزو کنید. وقتی فهمیدید که در زندگی به‌طور اختصاصی دنبال چه چیزی هستید، آنگاه آن را به وجود آورید؛ دربارۀ آن فکر کنید، آن را تصور کنید، دربارۀ آن با دیگران صحبت کنید و همزمان که دنبال اهدافتان هستید، در جستجوی آن‌هایی باشید که می‌توانند در این راه منبع شما باشند.

 

زندگی کردن بر اساس این شیوه، زمان کمی برای شما باقی می‌گذارد تا روی چیزهایی تمرکز کنید که مانع متجلی شدن خواسته‌های شما در زندگی می‌شوند. در این شیوه‌ی جدید تفکر و زندگی، دیگر زمانتان را صرف کارهای بیهوده نمی‌کنید؛ کارهایی نظیر طراحی و برنامه‌ریزی برای اینکه چگونه دیگران را وادار به انجام کارهایی کنید که شما می‌خواهید، تأسف خوردن درباره‌ی موقعیت‌ها و اتفاقات گذشته، بهانه‌آوردن برای اینکه چرا هرگز نمی‌توانید آنچه را می‌خواهید داشته باشید یا ترس از نرسیدن به همۀ رؤیاهایتان. با این شیوه‌ی جدید تفکر، آنقدر سرگرم ایجاد فرصت‌هایی برای موفقیت خواهید بود که برای افکار و کارهای قبلی، وقت نخواهید داشت.

بخشی از کتاب کوچینگ خود (شکوفایی رابطه با خود مبتنی بر تئوری انتخاب) | نوشته: کیم الور | ترجمه: دکتر امیر پهلونژاد | انتشارات نسل یاسان

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *