وقتی در مورد تغییر رفتارها، باورها، عادات و پاسخهای هیجانی صحبت میکنیم، بسیاری از تغییر خود ناامید هستند و آن را امری محال میدانند. این افراد نمیدانند و درک درستی از چگونگی ایجاد تغییر ندارند و به همین دلیل خیلی از افرادی که از پاسخهای هیجانی خود رنج میبرند و به واسطه آنها، چیزهای زیادی را در زندگی از دست دادهاند، مراجعه به مشاور یا روانشناس و یا فرایند کوچینگ را مسخره و بیهوده میدانند و نمیتوانند تصور کنند که راهبردهای روان شناختی چگونه میتواند به آنها کمک کند تا ساختار درونی مغزشان را تغییر دهند.
باور غلط در فرهنگ ما این است که ما نمیتوانیم تغییر کنیم. همه ما این جمله تضعیف کننده را کم و بیش شنیدهایم که ”او آدم بدخلقی است و عوض نمیشود“ یا ”تا جای که خودم را به یاد میآورم همینطور چاق بودهام“، ”من اینجوری بدنیا آمدهام“. در حالی که همه ما آمادگیهای ژنتیک زیادی داریم ولی مغز افراد از جوان گرفته تا پیر میتواند به طرز شگرفی تغییر کند. ترمیمپذیری سلولهای مغزی یک شیوه ظریف و علمی است که میگوید مغز ما میتواند تغییر کند و ما قربانی ژنها یا راههای عصبی قبلی و عادات گذشته خود نیستیم، بلکه ما مبدع و خالق توانمند وضعیت روانی خود هستیم. این باور نادرست که ما همانند نوشته روی سنگ، ثابت و یا تغییرناپذیریم، میتواند افراد را از تلاش برای تغییر باز دارد و مسئولیتپذیری برای بهبود وضعیت خود را از آنها دور کند.
مغز ما از بیلیونها نُرون ساخته شده است. نرونها با هم پیوند و رابطه برقرار نموده و برای مخابره اطلاعات، راهی را میسازند. ما در پاسخ به تعاملات ناشی از تجارب روزانه و از طریق شکل گیری پیوندهای نُرونی تمام چیزها را میآموزیم. مثلاً برای یادگیری رانندگی اتومبیل، ما رابطه بین دیدن چراغ قرمز راهنمایی و فشار دادن پدال ترمز را یاد میگیریم. و بدینوسیله یک راه عصبی یا جاده نرونی را در این ارتباط شکل میدهیم. هر بار که در پشت چراغ قرمز پای خود را روی پدال ترمز میگذاریم، این راه عصبی یا نرونی را تقویت میکنیم. همانطور که در علم عصب شناسی گفته میشود «نرونهایی که با هم شلیک میکنند، با هم پیوند برقرار میکنند و یک رشته عصبی را شکل میدهند». هرچه بیشتر کاری را انجام دهیم، راه عصبی مربوط به آن را بیشتر تقویت میکنیم و مهارت در آن کار آسانتر میشود تا جایی که پاسخ رفتاری ما میتواند تقریباً خودکار شود.
مغز ما همچنین میتواند، راههای عصبی قدیمی را هَرَس کند تا پیوندهای از پیش تشکیل شده را خاموش یا از بین ببرد. به عنوان مثال اگر شما به مکان جدیدی نقل مکان کنید، مسیر رفتن به خانه جدید را یاد میگیرید و رفتن از مسیر قبلی را متوقف میکنید. تا چند هفته بعد از اسباب کشی و نقل مکان شاید متوجه شده باشید که گاهی که مشغول و مجذوب کار دیگری بودهاید، بهطور ناخواسته به سمت خیابان منزل قدیمی رانندگی کردهاید. چرا که راه عصبی خودکارتان کار را در دست گرفته است.
خوشبختانه با خودداری کردن از جهتها و مسیرهای قدیمی و تمرین رانندگی از جاده و مسیر جدید خانه کنونی، میتوانید راه عصبی یا جاده نرونی جدید را تقویت و راه عصبی قدیمی را تضعیف کنید. این فرآیند بسیار خوبی است که مغز ما میتواند تغییر کند، در غیر این صورت ما هنوز هم هر روز به سمت خانه دوران کودکی مان رانندگی میکردیم.
مغز ما در فرآیند یادگیری و انجام مهارتهای احساسی و هیجانی نیز همانند مهارتهای جسمانی (مثل رانندگی) راههای عصبی خاص خود را تشکیل میدهد. پاسخهای هیجانی شما به تجارب روزانهتان محصول و نتیجهی راههای عصبی به خوبی پوشش یافتهای هستند که طی سالهای زندگی ایجاد شدهاند. اگر چه ژنهای ما بر خُلق و خوی ما اثر و نفوذ دارند، ولی پژوهشها نشان میدهند که محیط و ذهن ما میتوانند بهطور فیزیکی مغز ما را تغییر دهد و به واسطه این تغییر، پاسخهای هیجانی ما به رویدادها را نیز تغییر دهند. معنای این حرف این است که آن دسته از هیجاناتی که ما در زندگی بیش از همه آنها را میخواهیم، مانند شادکامی، شکیبایی، تحمل، شفقت ورزی، مهربانی و گذشت، میتوانیم به عنوان مهارت انجام دهیم و یاد بگیریم. و به همین شیوه، دیگر هیجانات و احساسات مانند اضطراب، استرس، ترس یا خشم را نیز میتوان کاهش داد و تعدیل کرد.
براساس تمثیل رانندگی ماشین، اجاز بدهید تا درباره پیوندهای هیجانی مثالی بیاوریم: یعنی درباره ترافیک و عصبانیّت.
وقتی اولین بار در ترافیک گیر میکنیم، پاسخ خودکار ما میتواند ناکامی یا خشم باشد. بعد از آن هر بار که در ترافیک گیر میکنیم اگر عصبانی و خشمگین شویم آن ردّ عصبی یا راه نرونی که در اولین تجربه گیر کردن در ترافیک ایجاد شده را تقویت کرده و همان پاسخ هیجانی را محکمتر میکنیم. وقتی در آن موقعیت، بجز آنکه ترافیک را بپذیریم، کار دیگری نمیتوانیم انجام دهیم، آیا در این شرایط تجربه کردن هیجان مثبت بهتر از پاسخ هیجانی منفی خودکار نیست؟ ما این گزینه را داریم که فقط به تماشای احساس منفیای بنشینیم که در حال تجربهاش هستیم و سعی کنیم به جای نشان دادن خشم و عصبانیّت، پاسخ متفاوتی را تمرین کنیم. میتوانیم شروع کنیم به متصّل کردن ترافیک با حالت صلح و آرامش. البته این کار در ابتدا دشوار خواهد بود چون در ابتدا گرایش داریم که اجازه دهیم تا راه نرونی یا رد عصبی به خوبی شکل گرفتهای که عصبانیّت را راهبری میکند شروع به فعّالیت کند، ولی با بازداری آن جاده، کمک میکنیم تا پیوندهای عصبی از هم گسسته و منفصل شوند و راه و جاده عصبی متفاوتی تقویت شود. با تمرین پاسخ دادن به شیوه صلح و آرامش به محرک ترافیک، راه جدید نرونی یا رد عصبی جدیدی را تقویت میکنیم و روز به روز انتخاب این راه عصبی آسانتر از پیش میشود.
تجربه ما در کار با افراد زیادی از جمله خودمان نشان میدهد که یادگیری و آموختن مفهوم ترمیمپذیری مغز و یافتن مهارتهایی برای تغییر پاسخهای هیجانی خود، به هنگام مواجهه با محرکها و شرایط بیرونی، بهطور شگرفی زندگی ما را بهبود بخشیده است. بسیاری از افراد قبل از آشنایی با مفهوم ترمیمپذیری مغز فکر میکردند که مغزشان یک جعبه سیاه ناشناخته است و هیچ کنترلی بر آن ندارند و مغز بهطور خودکار رفتارها و پاسخهای آنها را تعیین میکند. از این رو بسیاری از افراد چاق میگفتند که «وقتی عصبانی میشوم نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم و هَله هوله نخورم، دست خودم نیست». آنها نمیدانستند که چرا بعد از یک وضعیت بیرونی یا شرایط ایجاد شده چنین احساس خاصی را تجربه میکنند و به همین دلیل هم میگفتند که «نمیدانیم که چگونه وضعیت را تغییر دهیم!».
وقتی ترمیمپذیری مغز را بدانیم، مسئولیت رفتار و اقدام خود را برعهده میگیریم و دیگر از این تصور و ذهنیّت که بازیچه احساسات و افکار و وسوسهها و ولع ناخواسته خود هستیم دست برداشته و باور میکنیم که خودمان نقش مهمی در تغییر وضعیتمان داریم و دست بسته و زبان بسته و اسیر احساسات و افکار و رفتارهای اشتباه خود نیستیم. البته این یک کار چالش زاست و نیاز به حوصله و تمرین دارد ولی همچنان که خود ما و مراجعین بسیاری گزارش کردهاند، تجربه کردن میوههای لذّت بخشِ برآمده از تمرین این مهارتها از جمله بهبودی رابطهها با عزیزان و اطرافیان، پیدا کردن یک نگاه و نگرش نشاط آور نسبت به زندگی، دست یافتن به یک لنگرگاه امن در درون خود در زمانهای دشوار، ارزشمندی این صبر و شکیبایی و تلاش را توجیه میکند. سودمندی به کارگیری این تمرینها به قدری است که ما و بسیاری از افراد دیگری که منتفع شدهایم، حاضریم تلاشهای بیشتری در این زمینه بکنیم و دیگران را نیز به این مسیر خوب دعوت کنیم. از امروز شروع کنیم و مغز خود را تغییر دهیم تا دنیا تغییر کند.